بر گرد ...
چشمانم را به پای انتظار تو دادم
قلبم را به دریای خاطراتت سپردم..
پای ماندنم، بی تو حس نماندن دارد...
همه چیزم را گرفتی ...
برگرد و حس نبودنت را هم از من بگیر.

برچسبها:
چشمانم را به پای انتظار تو دادم
قلبم را به دریای خاطراتت سپردم..
پای ماندنم، بی تو حس نماندن دارد...
همه چیزم را گرفتی ...
برگرد و حس نبودنت را هم از من بگیر.
ﮔﻞ ﻣﺎﻩ ﺗﻮﻟﺪ ﺷﻤﺎ ﭼﻴﺴﺖ؟
""""""""""
ﻓﺮﻭﺭﺩﻳﻦ : ﮔﻞ ﺭﺯ*ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺭﮎ ﮔﻮﻭﻋﺎﺷﻖ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ
…………
ﺍﺭﺩﻳﺒﻬﺸﺖ : ﮔﻞ ﻧﺴﺘﺮﻥ* ﻓﺮﺩﻯ ﺻﺒﻮﺭﭘﺮﻃﺎﻗﺖ ﻭﺩﺍﺭﺍﻯ ﺍﺭﺍﺩﮦ ﺑﺴﻴﺎﺭﻗﻮﻯ،ﻗﺎﺑﻞ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ
…..
ﺧﺮﺩﺍﺩ : ﮔﻞ ﻳﺎﺱ*ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻪ ﺍﻯ ﺩﺍﺭﻯ،ﺭﮎ ﮔﻮ ﻭ ﭘﺮﺣﺮﻑ
……..
ﺗﻴﺮ : ﮔﻞ ﺑﻨﻔﺸﻪ*ﺩﺍﺭﺍﻯ ﺫﻫﻦ ﺧﻼﻕ،ﻭﺩﺭﺧﺎﻧﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮﺍﺯﻫﻤﻪ ﺟﺎﺍﺣﺴﺎﺱ ﺍﻣﻨﻴﺖ ﻭﺁﺭﺍﻣﺶ ﻣﻴﮑﻨﻴﺪ
……..
ﻣﺮﺩﺍﺩ : ﮔﻞ ﺷﺐ ﺑﻮ* ﺑﺎﻣﺤﺒﺖ،ﺧﻮﻧﮕﺮﻡ،ﺩﻟﺴﻮﺯ ﺍﻣﺎ ﮐﻤﻰ ﻋﺼﺒﻰ
……….
ﺷﻬﺮﻳﻮﺭ : ﮔﻞ ﺩﺍﻭﻭﺩﻯ* ﻣﺘﻔﮑﺮﻭﺍﻥﺩﻳﺸﻤﻨﺪ
………
مهر : ﮔﻞ ﺯﻧﺒﻖ* ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻣﺤﺒﻮﺏ،ﻭﺳﺮﺷﺖ ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪﻯ ﺩﺍﺭﻳﺪ
………
ﺁﺑﺎﻥ : ﮔﻞ ﺍﺭﮐﻴﺪﻩ* ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﻣﻴﮕﻴﺮﺩ ﻭ ﺩﺭﮐﺎﺭﺵ ﺑﺴﻴﺎﺭﺳﺮﻳﻊ ﻭ ﭼﺎﺑﮏ ﺍﺳﺖ
………
ﺁﺫﺭ : ﮔﻞ ﻣﺮﻳﻢ* ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺗﻰ،ﺹﺍﺩﻕ،ﺑﺎﻭﻓﺎ،ﺑﺸﺎﺷﻮ ﺧﻮﺵ ﺍﺧﻼﻕ
……….
ﺩﻯ : ﮔﻞ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﻬﺎﺭ*ﺍﻫﻞ ﺭﻗﺎﺑﺖ،ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺎﺯﻯ ﻭﻗﺎﺑﻞ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩﻭ ﺍﻣﻴﻦ،ﻭﺑﺴﻴﺎﺭ ﺗﻮﺩﺍﺭ
………..
بهمن : ﮔﻞ ﮔﻼﻳﻞ* ﺧﻴﻠﻰ ﺑﺎﻫﻮﺵ،ﻭﻣﻴﺪﺍﻧﻴﺪ ﭼﻪ ﻣﻴﮑﻨﻴﺪ
…………
ﺍﺳﻔﻨﺪ : ﮔﻞ ﻧﺮﮔﺲ* ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ،ﺑﺎگذﺷﺖ،ﺑﺴﻴﺎﺭﺗﻮﺩﺍﺭ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﻭﺟﻪ ﺧﻮﺩﺧﻮﺍﻩ ﻧﻴﺴﺖ
دو تا رفیق عاشق یک دختر میشن
دختره میگه من 2 جام مشروب برای شما میارم
تو یکیش زهر ریختم....
هرکس زنده بمونه اون با من ازدواج میکنه...!
... رفیق اولی میخوره میگه: به سلامتی این که من بمیرم و رفیقم به عشقش برسه،
رفیق دومی میخوره میگه: به سلامتی این که من بمیرم و رفیقم به عشقش برسه.
بعد دختره یه پیک میخوره میگه زهر تو این بود!
میخورم به سلامتی این که رفاقت این دو رفیق به هم نخوره...
به افتخاره همه دختر پسرهای باوفا وبامرام......
کجاست چشمان منتظری که بودنم را به تصویر کشد
ومن بدانم که کسی هست که انتظارم را کشد
کجاست لبخند پرمهرت تا بی دریغ
زندگی را بر من عرضه دارد
و من...
این همیشه جست و جو گر بودن را لاجرعه بنوشمش
کجاست دستان پر از عشقت تا دستان خسته ام را بفشارد
کجاست گام های استوارت که همگام با من
کوچه های عشق را سیر کند
کجاست نفس روح بخشت تا من به پاس این همه مهربانی
دسته گل مهر وجودم را هدیه بر این آستان کنم
تا شاید در پیمودن راه بی انتهای شب...
به امید رسیدن به نور...
تنهایم نگذاری
کودکانه دوستت دارم
چگونه جشن بگیرم
بیست و دومین طلوع تلخ زندگی ام را
در حالی که
در نبــــودت...
زندگي كردن برايم مفهومي ندارد
هواي دلم مدتهاست كه بارانيست
زمستان هم تمام شد...
يك سال گذشت...
يك سال بزرگتر شديم...
گويي همين ديروز بود كه عاشقت شدم...
گويي همين ديروز بود كه با شنيدن اسمت قلبم لرزيد..
گويي همين ديروزها بود كه به انتظار آمدنت
شب را به صبح رسانيدم...
اما...
يكــــــسال گذشت و تو نيامدي...
گلايه اي نيست...
اميد به سال ديگر دارم
گويا در اين دنياي بيكران...
تقدير من هم ،همچون تقدير زليخاست
زليخايي كه يك عمر حسرت ديدار يوسف را كشيد...
زليخايي كه هيچ كس جاي يوسفش را پر نكرد...
زليخايي كه...
آيا حقش اين بود؟؟؟
مردن در گوشه هايتنهايي خيال...؟
سوختن در حسرت آغـــوش يوسف...؟
نميدانم شايد اينگونه بود ...
ولي اميد دارم كه اگر زندگيم همچون زندگي زليـخا ميگذرد
عاقبت كارم هم،هم چون زليـــخا باشد...
" وصــــال يوســــف "
امید آنکه در سال جدید
نوشته هایم مخاطب خاص خاص پیداکند
دعایم کنید..
آخرين برگ از دفتر دلم
93/09/23
دخترکم فقط برای تو می نویسم
برای توئی که هر لحظه حسرت داشتنت را میکشم
می نویسم تا بدانی چقدر مادرت دوستت دارد
دخترک نازنینم دلم برایت می سوزد
برای اینکه تو هم مثل مادرت دختر هستی
کاش بهشت زیر پای مادران نبود
تا دخترک من هم مثل مادرش زجر نمیکشید
کاش خدا بهای بهشت را در چیز دیگری خلاصه می کرد
کاش دختری آفریده نمی شد تا خدا
ذره ذره سوختنش را ببیند و حرفی نزند
دخترم دوست ندارم وقتی بزرگ شدی و
برای خودت خانمی شدی
سایه هیچ پسری از کنارت رد شود
دوست ندارم قطره قطره آب شدنت را ببینم
و نتوانم برایت کاری کنم
دوست ندارم حتی چشمانت بخاطر پسری تر شود
دوست ندارم درگیر عشق ای بشوی که عاقبتی ندارد
نازنینم ما را ببین
ببین و عبرت بگیر و اشتباه مان را تکرار نکن
ما ...
دخترکم برای مادرت دعا کن
به اندازه تموم ستاره ها دوستــــ دارم