نــــــظــرت چــــیــه؟




برچسب‌ها:
[ جمعه 5 دی 1393برچسب:نــــــظــرت چــــیــه؟, ] [ 6:44 ] [ هادی سبحانی ]
[ ]

انصاف نیست............

 
  81527978185063785544.gif

 

انصاف نیست دنیا آنقدر کوچک باشد که

آدمهای تکراری را روزی هزار بار ببینی

و

آنقدر بزرگ باشد که

نتوانی آن کس را که دلت میخواهد حتی یک بار ببینی...



برچسب‌ها:
[ جمعه 5 دی 1393برچسب:انصاف نیست,,,,,,,,,,,,, ] [ 6:43 ] [ هادی سبحانی ]
[ ]

سفر کردم

سفر کردم که از عشقت جدا شم
دلم میخواست دگر عاشق نباشم
ولی عشق تو قلبم مونده ای وای
دل دیونمو سوزونده ای وای
هنوزم عشقم هنوزم عاشقم دنیای دردم
مث پروانه ها دورت میگردم
 
سفر کردم که از یادم بری دیدم نمیشه
اخه عشق یه عاشق با ندیدن کم نمیشه
غم دور از تو بودن یه بی بال و پرم کرد
نرفت از یاد من عشق سفر عاشق ترم کرد
هنوز پیش مرگتم من بمیرم تا نمیری
خوشم با خاطراتم اینو از من نگیری
 
 
دلم از ابر و بارون بجز اسم تو نشنید
تو مهتاب شبونه فقط چشمام تو رو دید
نشو با من غریبه مث نامهربونا
بلا گردون چشمات زمین و اسمونا
 
میخوام برگردم اما میترسم
میترسم بگی حرفی نداری
بگی عشقی نمونده
میترسم بری تنهام بذاری


برچسب‌ها:
[ جمعه 5 دی 1393برچسب:سفر کردم, ] [ 6:39 ] [ هادی سبحانی ]
[ ]

~~~~~~~~~~~~

 

  

بیا قرار بگذاریم که . . .


هیچ وقت با هم قراری نداشته باشیم !


بگذار همیشه اتفاق بیافتد !
 

 
 
 
******************
 
 
ناگزیر از سفرم، بی سرو سامان چون باد

                           به گرفتار رهایی نتوان گفت آزاد

                                         کوچ تا چند؟! مگر می‌شود از خویش گریخت

 

 

 

 


خسته ام از نوشتن

کاش بودی و میشد
شـ ِـ کـ ـ ـســ ــتـ ــ
 این سکوتِ سنگین را

 


بهترین و زیباترین چیزها توي دنیا قابل دیدن و لمس کردن نیستن

 

 باید اونا رو را با قلبت احساس کنی..!!!!

 

 

 

 


امروز خاطراتت را سوزاندم اما بوی خوش هیزمش بیقرارم کرد . . .

 

 

 

 


گفت : دوستت دارم

هر چه گشتم مثل تو پیدا نشد

گفتم : خوب گشتی ؟

گفت : آره

گفتم : اگه دوستم داشتی نمی گشتی . . .

 

 

*****************

 

 

کارِ من ، از این یکی بود یکی نبود ها گذشته

 

کاش میدیدی چگونه...

 

در اوج قصه نبودنت

 

گم شده ام

شده ام

 

 

******************

 


دلایل بودنم را مــــــــرور میکنم !

 

هر روز از تعدادشان کــــم میشود!

 

آخرین باری که شمردمشان

 

تنها یک دلیل برایم مانده بود..!

 

 

 

آنهـــــــم دیدن تو بود !!

 


 

 

 

 


نَتَرس بیـــــا

 

اینجـــا تاریک نیست

 

اینجـــا جاییست رویایی مخصوص تو

 

پشیمان نمیشوی

 

بدون ترس در آن قدم بُگذار

 

فقط کمی تَرَک دارد

 

اینجـــا قلبِ من است !

 

 


به دیدارم بیا هردم

در این تنهایی تنها و تاریک خدا مانند

دلم تنگ است

بیا ای روشن ! ای روشن تر از لبخند

شب تاریک این دل را تو روشن کن

که من دلتنگ و تنهایم

دلم تنگ است

دلم ...

 

 

من به هر تحقیری که شدم،

باصدای بلند خندیدم!نام مراگذاشتند"باجنبه"!

بی آنکه بدانند،

خندیدم تاکسی صدای شکسته شدن 

قلبم رانشنود.......!!

 

 

تو چــ ــ ه میـــدآنی؟

 

شـــآید او کــ ــ ه رفتنــــش رآ " نآمـــردی " خوآندی

 

از تــرسِ " وآبستــگی " رفتــ ه ...

 

 

 


چه هق هقی میزند آسمان

گمان

مثل من ماهش راگم کرده است......!!!

 

 

 

گاهی وقتها چقدر ساده عروسک می شویم

 نه لبخند می زنیم نه شکایت می کنیم

فقط احمقانه سکوت می کنیم...

 

 

هر وقت کم می آورم می گویم اصلا مهم نیست

 


اما تو که می دانی نبودنت چقدر مهم است....!

 

 

" دیگر بهانه ات را نمیگیرم "

خیالت همه جا با من است
و زندگی زیباست
فقط از اینکه دیگران دیوانه صدایم میکنند
کمی آزرده ام

 

 

 

نیامدی..


نگاهم ،


"دست" خالی برگشت..

 


 

این روزها دلم غریبی میکند...

دلم،دلی را میخواهد که برایش دل باشد

،عشق باشد،مهر باشد...

دلم تنها یک دل میخواهد...

همین


 

 

اینکــه  بـاید فـرامـوشت می کـردم

 

را فــرامــوش کـــردم

 

تـو تکـراری تـرـن "حضـــور" روزگـار منــی

 

و مــن عجیب؛

 

بـه بــودن تــــو...

 

از آنسـوی فاصـله هــا

 

خــو گــرفتـه ام...

 

 

 

خیلی وقت است فراموش کرده ام


کدامیک را سخت تر می کِشم؟!


رنج... انتظار... یا...


نفــس را...؟!



فقــط بــراي دلــم...

 

سر می کشم

آخرین جرعه ی شراب مانده در جام را

و پیوستش پک عمیقی به سیگار می زنم

افکارم را لخت می کنم چشمهایم را می بندم

وامشب باید باز با یک درد تازه همبستر شوم...

 

 

من می دانم

 

دلم تا همیشه در وسط ترین

نقطه ی زندگیت جا مانده است

جایی بین خواستن و نخواستن

جایی بین بودن و نبودن

جایی بین رفتن و نرفتن

جایی بین ....... این نقطه های خالی ...

جا مانده

 

نترس…

اگر هم بخواهم از این دیوانه تر نمی شوم

گفته بودم بی تو سخت می گذرد بی انصاف

حرفم را پس میگیرم…

بی تو انگار اصلا نمی گذرد!…

 

*****************

 

آرامشــی میخواهم

خلوتــی میخواهم

تــو باشی و من

در کنار هم

تو سُکوت کنــی و مَــن گوش کنم

و من آرام بگویم ترا دوست دارم و تو گوش کنی

و آرام بگوئی .. من هم

و شرمِ زیبائی را بر گونه ی تو ببینم …

 

 

****************************

 

"من"

"تو"

و فقط...

"یک قاب عکس"

این

تمام خوشبختی بود که

از جیب خدا کش رفتـــــــــــــــــــــــــــم...

 

*****************

 

یــادم بــاشـــد ، امشب بعضی از آرزوهایم را دَم ِ در بگذارم

تــا رفتگـــر ببــــرد ! بیچــاره او

ما بقــی را هم نقــدا” بــا خود بــه گور می بـــرم

ما بقــی همــان ” آرزوی بــا تــو بودن ” است

نتــرس جانکم

حتــی آرزوی ِ داشتنت را هم بــه کســی نمی دهم

 

 

مهربان من ،

آهنگ حضورت در کنارم آنقدر لطیف و شاعرانه است که من را مدهوش میکند…

“”تو تنها کسی هستی”" که برای من ارزش فکر کردن را داری!!!

 

 

چه لذتی بالاتر از این

که:

"اسم ت"

قسم راست

یک نفر باشد...

 

 

عاشق اونیم که:

می تونه منو بخندونه

وقتـــــی

نمی خوام

حتی

لبخند بزنم...

 

 



برچسب‌ها:
[ جمعه 5 دی 1393برچسب:~~~~~~~~, ] [ 6:30 ] [ هادی سبحانی ]
[ ]

بین من و تو ...


این منم در حیاط خلوتم بی تو

چه قدر مظلومانه تنها
بی ستاره ترین ام در این شب ها
عبور سایه ات از دیوار حیاط خلوتم
افسوس که تکرار نخواهد شد
درخت هست،سیب هم
همان درخت سیب سرخ رو به پنجره
ولی باز افسوس که به دستت سیبی
جدا از بند شاخه نخواهد شد !
چه به چشم به هم زدنی رفتی
که من بمانم و سکوت سرد و دلگیری عصر هر روز
من و چوبه ی دار
که خاطراتت را به جرم نبودنت قصاص کنم !
نمکی در کوچه می زند داد:
میخرم دار و ندار.....
بفروشم یا نه؟
خاطراتت را چند بفروشم؟!
به قیمت تباهیه احساسم در بی تو بودنم ؟!
یا به قیمت تنها یک لحظه با تو بودنم ؟!
بکنم دل ز حیاط و بکنم دل ز حیات ؟!
در دو راهی ماندم...
سر سپارم به کدامین راه نجات ؟
نمکی رد شد و رفت
نه فروختم چیزی !
نه به دار آویختم خرمنی از خاطره را !
شکستم تنها تا مرگ فرسخی از فاصله را  !
بین من و تو
تنها یک نفس فاصله است
نفسی که دمش درد و
باز دمش باز درد است
نفسی که علت جریان حیات
در رگ های تن تب دیده ی تنهای من است  !
ولی برای شاهرگ گردن من
تاب عبور این همه رنگ سرخ سنگین است !
 راهی نیست...
جز این که با طناب به گلویم سدی بزنم
سد کنم عبور نفس های تلخ بی تو بودن را
پس....
عکسی از خود را نهادم کنار قاب مشکی نوار عکس تو
به یاد آوردم آن لحظه که
جدا کرده بود مرگ دستم از دسته تو
زدم مشکی نواری به گوشه عکسم
از عمری که خدا داده بود از هر دمش کردم سپاس
با اجازه اش پای دار
به جرم نداشتنت این بار خود را کردم قصاص... !


                                                   نفس الیاسی



برای نمایش بزرگترین اندازه كلیك كنید
 



 


برچسب‌ها:
[ جمعه 5 دی 1393برچسب:بین من و تو ,,,, ] [ 6:17 ] [ هادی سبحانی ]
[ ]

کاش زندگی ما آدم ها...

کاش زندگی به همین سادگی بود

به همین سادگی!!

خالی از حسرت

پوچ از تنهایی

بدون بغض

کاش او...

یک تنه می توانست حریف همه ی غم های بزرگ قلب کوچکت باشد

کاش او می توانست غرق لبخند کند تمام دقایقت را

افسوس که او خود اسیر یک مشت بی کسی است

کاش او می توانست مونست باشد همه ی شب های بی محتوا را

کاش تو....

دلت این همه غم نداشت...!

کاش سادگی همه ی این درد و دل های ساده را می شد

برای خدا روی کاغذ نوشت

برای خدا نوشت و به نشانی سادگی یک آرزوی محقر برایش پست کرد

کاش می شد همیشه انقدر ساده نوشت

ساده اما ...

پر از حرف های ناگفته...

پر از لحظه هایی که ناگزیر، زود، دیر شد

کاش گریستن یادت نمی دادند

بغض، بدرقه ی چشمانت نمی کردند

کاش او...

می توانست به جای بغض هایت

یک آسمان گریه کند...

کاش او...

خاطره ی بودنش، جای خالی همه ی خاطره های بی سرانجام چشمان همیشه صبورت را

پر از پرواز پروانه های عاشق می کرد

کاش او...

نازنینم!!

به گمانم (او) همان (من) م!

خویش از همه ی دنیا جدا...



کاش زندگی ما آدم ها...

به همین سادگی بود....

تنها...

به همین سادگی...!!





برچسب‌ها:
[ جمعه 5 دی 1393برچسب:کاش زندگی ما آدم ها,,, , ] [ 6:16 ] [ هادی سبحانی ]
[ ]

سکوت …

سکوت …

و دیگر هیچ نمی گویم …!

که این بزرگترین اعتراض دل من است

به تو …

سکوت را دوست دارم

به خاطر ابهت بی پایانش …




معشوقه ای پیدا کرده ام به نام روزگار !!!!

این روزها سخت مرا درآغوش خویش

به بازی گرفته است !!!



برای نمایش بزرگترین اندازه كلیك كنید


دلیل تنهاییم را تازه فهمیدم

وقتی محبت کردم و تنها شدم،

وقتی دوست داشتم و تنها ماندم...

دانستم;

باید تنها شد و تنها ماند تا خدا را فهمید




برای نمایش بزرگترین اندازه كلیك كنید

واژه هایی که عاشقانه می شوند …

ترانه می شوند و یکی میخواند و چه دردآور است …

عاشقانه هایی که می نویسی جز او …

همه را به یاد عشقشان بیاندازد…

و تو …

همچنان بنویسی بدون این که عشق کسی باشیو یا حتی در یاد کسی …





برچسب‌ها:
[ جمعه 5 دی 1393برچسب:سکوت … , ] [ 6:15 ] [ هادی سبحانی ]
[ ]

هست کسی؟؟؟

در خاطرش جایی دارم...

دلم تنگ همان کسی است که دیگر حتی

جواب سلامم را هم نمی دهد

دلم تنگ همان کسی است که وَقتی

از کنارش میگذرم دیگر به من نگاهی نمیکند

دلم تنگ است...تنگ

نمیدانم دیگر چطور باید میبودم که نبودم

برای نمایش بزرگترین اندازه كلیك كنید


این روزا خیلی تنهام، خیلی داغونم

هست کسی که مثل من دلش


نه برای کسی،


نه برای عشقی،


نه برای جایی…


نه برای چیزی!


بلکه دلش برای خودش تنگ شده…


برای خود خودش!؟


برای نمایش بزرگترین اندازه كلیك كنید

دوستش دارم بزرگیش را ، سکوتش را ، عظمتش را ، اُبهتش را ،

تنهاییش را ، حکمتش را ، صبرش را ، و بودنش عادتیست مثل نفس کشیدن !

خدا را میگویم …



برچسب‌ها:
[ جمعه 5 دی 1393برچسب:هست کسی؟؟؟, ] [ 6:13 ] [ هادی سبحانی ]
[ ]

بازگشته ام...

بازگشته ام

با کوله باری از شعر های ناگفته....

تنها اینجا

مکان امن عاشقانه های من است ....

برای نمایش بزرگترین اندازه كلیك كنید


ساده هستم

ساده می بینم

ساده می پندارم زندگی را

نمیدانستم جرم می دانند سادگی را

سادگی جرم است و من مجرم ترین مجرم شهرم

ساده می مانم…

ساده میمیرم…

اما…

ترک نمی گویم پاکی این سادگی را …


برای نمایش بزرگترین اندازه كلیك كنید

مهدی اخوان ثالث :

هی فلانی! زندگی شاید همین باشد؟!!

یک فریب ساده و کوچک

آن هم از دست عزیزی که تو دنیا را

جز برای او و جز با او نمی خواهی.

من گمانم زندگی باید همین باشد. ...



برچسب‌ها:
[ جمعه 5 دی 1393برچسب:بازگشته ام,,,, ] [ 6:11 ] [ هادی سبحانی ]
[ ]

تو هستی....


گاه یک سنجاقک به تو دل می بندد

و تو هر روز سحر می نشینی لب حوض

تا بیاید از راه

از خم پیچک نیلوفرها

روی موهای سرت بنشیند

یا که از قطره آب کف دستت بخورد

گاه یک سنجاقک ، همه معنی یک زندگی است ..

yaspic.ir hasharat 4 حشرات در شبنم صبحگاهی

میدونی چرا میگن” دلت دریا باشه”

وقتی یه سنگو تو دریا میندازی

فقط برای چند ثانیه اونو متلاتم میکنه

وبرای همیشه محو میشه

ولی اون سنگ تا ابد ته دل دریا موندگاره

و سعی می کنم مثل دریا باشم

فراموش کنم سنگ که به دلم زدن

با اینکه سنگینی شونو برای همیشه روی سینه ام حس می کنم....



برای نمایش بزرگترین اندازه كلیك كنید


در خاطرات بی نهایت، بودن را بخاطر اور، در لحظه ی اکنون زندگی کن

خدا را لمس کن، به صدای قلبت گوش کن ، لبخند بزن،

((      تو هستی    ))




برچسب‌ها:
[ جمعه 5 دی 1393برچسب:تو هستی,,,,, ] [ 6:9 ] [ هادی سبحانی ]
[ ]

كاش كمی عوض میشدیم...


تنهایی بهتر است

خودتی خودت

حداقل روحت آسایش بیشتری دارد

نگرانی كمتری داری

و میتوانی برای خودت باشی

هیچ كس دیگر به با هم بودن های قدیم اعتقاد ندارد

همه میخواهند تو را از سر خود باز كنند

كاش كمی عوض میشدیم







آنکه اعتماد می‌کند...

 مهم نیست که به چه چیزی اعتماد می‌کند، همین اعتماد حاکی از معصومیت اوست.

 حتی اگر بدلیل اعتماد، فریب بخورد، مهم نیست،

 چون ارزش اعتماد بسیار فراتر از چنین فریبی است.

 می‌توانی همه چیز را از او بگیری، ولی اعتماد را هرگز






برچسب‌ها:
[ جمعه 5 دی 1393برچسب:كاش كمی عوض میشدیم,,,, ] [ 6:8 ] [ هادی سبحانی ]
[ ]

دلم هوای خودم را کرده است ...


این روزها

بیشتر از هر زمانی

دوست دارم خودم باشم !!

دیگر نه حرص بدست آوردن را دارم

و نه هراس از دست دادن را .....

هرکس مرا میخواهد بخاطر خودم بخواهد

دلم هوای خودم را کرده است ...

همین...




برای نمایش بزرگترین اندازه كلیك كنید
 


آهسته بیا

چیزی هم ننویس


نظر هم نگذار


همان که بخوانی بس است


من به بی محلی آدمها عادت دارم








خدایا

ماهت رو به اتمام است و گناهانم رو به ازدیاد!!


در این ساعات پایان میهمانی


میهمان جامانده‌ات را با غفران و بخششت بنواز
....





برچسب‌ها:
[ جمعه 5 دی 1393برچسب:دلم هوای خودم را کرده است ,,,, ] [ 6:6 ] [ هادی سبحانی ]
[ ]

آدمهای ِ امروز...


به خودش زحمت نمیدهد یك نفر را كشف كند ،

زیبایی هایش را بیرون بکشد ،

تلخی هایش را صبر كند ...

آدمهای امروز،

دوستی های  كنسروی می خواهند !

یك كنسرو كه درش را بـاز كنند ؛

بعد ...یک نفر،

شیرین و مهربان،

از تویش بپرد بیرون !

و هی لبخند بزند

و بگوید :" حق بـا توست " ...





برای نمایش بزرگترین اندازه كلیك كنید






خداوندا....

به دل نگیر اگر گاهی

زبانم از شکرت باز می ایستد !!...

تقصیری ندارد...

قاصر است

کم می آورد در برابر بزرگی ات...

لکنت می گیرند واژه هایم در برابرت

در دلم اما همیشه

ذکر خیرت جاریست !!....










برچسب‌ها:
[ جمعه 5 دی 1393برچسب:آدمهای ِ امروز,,,, ] [ 6:5 ] [ هادی سبحانی ]
[ ]

شاید دق کرده ام!

روزگاری خواهد رسید...

همچنان که در آغوش دیگری خفته ای...

به یاد من...

ستاره هارا خواهی شمرد تا آرام شوی!

دلت هوایم را خواهد کرد...

به یاد خواهی آورد با هم بودن هایمان را...

به یاد خواهی آورد خنده هایم را...

به یاد خواهی آورد اشک هایم را...

مطمئنم در آن لحظه در دلت میگویی: من تو را میخواهم!






می خندم!

دیگر تب هم ندارم

داغ هم نیستم

دیگر به یاد تو هم نیستم

سرد شده ام

سرد سرد

نمی دانم

شاید…

شاید دق کرده ام!

کسی چه می داند…

بی حسم کردی.... نسبت به تمام حس های دنیا...!







گاهی سکوت

یعنی اما … یعنی اگر …

یعنی هزار و یک دلیل که “دل” میترسد بلند بگوید …




برچسب‌ها:
[ جمعه 5 دی 1393برچسب:شاید دق کرده ام!, ] [ 6:3 ] [ هادی سبحانی ]
[ ]

تا غروب عشق...


بی خیال تمام هیاهوی اطراف

بر ساحل زندگی قدم می زنم

بی خیال فکر تو

دنیای خود را نقاشی می کنم

بی خیال تمام آنچه باید باشد

نگین عشق را بر انگشت خود می آویزم

بی خیال همه رفت ها

به داشته های خود دل می بندم

اما

بگذار قدم بزنم...

قدم هایی سرشار از احساس بر ساحل زندگی

این روزها...

غروب عشق برای من

حیات دوباره خورشید

در آنسوی آسمان بودن ها؛ بر ساحل زندگیست!

نسیم دریا بر لبانم می نشیند

با خود می اندیشم

گویا

عشق در همین حوالی ست...

و باز می گویم

شاید

تا غروب عشق

نیمروزی باقی ست...



برای نمایش بزرگترین اندازه كلیك كنید





برچسب‌ها:
[ جمعه 5 دی 1393برچسب:, ] [ 6:1 ] [ هادی سبحانی ]
[ ]

*************

مرجع كد اهنگ


کد ِکج شدَنِ تَصآوير

***