امشب باز کمی دلم گرفت...


✦ ✧ امشب باز کمی دلم گرفت


✦ ✧امشب باز هم دستم


✦ ✧از شب های بی قراری نوشت


✦ ✧کمی داغونم


✦ ✧کمی ساکت


✦ ✧بغضم گرفت ولی...


✦ ✧ولی آهم دامانش را هنوز...


✦ ✧ مراشاعر کردی فدایت


✦ ✧از غم بی نیازم کردی فدایت


✦ ✧کاش اندکی صبر میکردی


✦ ✧این غصه را سرد میکردی


✦ ✧کاش داغه دلم را


✦ ✧کمی باور میکردی


✦ ✧کاش مهرو محبت هایت


✦ ✧اندازه ای ک بر دلم غم نشاندی


✦ ✧ناتمام میماندو نمیرفت


✦ ✧امشب سرد است


✦ ✧کاش اشک هایم مرا دار میزد و میرفت


✦ ✧نیامدی جانم ب قربانت


✦ ✧حتی همین حالا ک از پا افتاده ام


✦ ✧باور ندارم این اشک هارا


✦ ✧این همه معنیه برخوردهای سرد را


✦ ✧شب هایی را ک من با اشک ها خواب میشدم


✦ ✧تو کجا بودی ببینی ک بی خواب میشدم


✦ ✧شب هایی ک با بغض و آه ناله همراه میشدم


✦ ✧تو نبودی ک ببینی با چ کسایی خواب میشدم


✦ ✧شب هایم پر از درد است


✦ ✧ساکت است پر از حرف است

 

 

✦ ✧کاش بودی ببینی جانم


✦ ✧این گونه من از زندگی بیزارم



برچسب‌ها:
[ سه شنبه 9 دی 1393برچسب:امشب باز کمی دلم گرفت,,,, ] [ 6:26 ] [ هادی سبحانی ]
[ ]

یه کم عشق...

یه کم عشــــق...


یه ذره مــــــــــــهربونی...


هر چه قدر دوست داری شـــــــــیطنت...


اما ، با صــــــــداقت...


امتحان کن، خوشــــــبختی همینه ^_^



برچسب‌ها:
[ سه شنبه 9 دی 1393برچسب:یه کم عشق,,,, ] [ 6:25 ] [ هادی سبحانی ]
[ ]

کاش دنیایی باشد...

کــــــآَش دنیـــــــایی باشــــد...


"مـــــــــــــــن " داشـــــته بــــآشد


"تــــــو " داشـــــته باشـــد


و ـــــــ فاصله ــــــ نداشــــته بــــاشد.



برچسب‌ها:
[ سه شنبه 9 دی 1393برچسب:کاش دنیایی باشد,,,, ] [ 6:25 ] [ هادی سبحانی ]
[ ]

دوستت نداشت

درد دارد وقتی می رود

 

همه بگویند:دوستت نداشت

 

وتو نتوانی به همه ثابت کنی

هرشب با عاشقانه هایش میخوابیدی

 



برچسب‌ها:
[ سه شنبه 9 دی 1393برچسب:دوستت نداشت, ] [ 6:21 ] [ هادی سبحانی ]
[ ]

فرق منو تو



برچسب‌ها:
[ سه شنبه 9 دی 1393برچسب:فرق منو تو, ] [ 6:18 ] [ هادی سبحانی ]
[ ]

باز هم باران ، باز هم پاییز !

 

بـــــــاران را دوســـت دارم
چون رفتن بلـــد نیست 
فــقــط می آ ید ...

 

 

 

 

گیسوانت زیر باران ، عطــر گندم‌زار ... فکــرش را بکن !
با تو آدم مست باشد ، تا سحر بیدار ... فکرش را بکن !

در تراس خانه رویارو شوی با عشق بعـد از سال‌ها
بوسه و گریه ، شکوه لحظه‌ی دیدار ... فکرش را بکن !

سایه‌ها در هم گــره، نور ملایـــم ، استکان مشترک
خنده خنده پر شود خالی شود هربار ... فکرش را بکن !

ابـــر باشم تا کـــه ماه نقـــره‌ای را در تنــم پنهــان کنم
دوست دارد دورِ هر گنجی بچرخد مار ... فکرش را بکن !

خانه‌ی خشتی ، قدیمی ، قل قل قلیان ، گرامافون ، قمر
تکیـه بر پشتــی زده یار و صدای تار ... فکرش را بکن !

از سمــاور دست‌هایت چای و از ایوان لبانت قند را ...
بعد هم سیگار و هی سیگار و هی سیگار ... فکرش را بکن !

اضطراب زنگ ، رفتم وا کنم در را ، کـــه پرتم می‌کنند
سایه‌ها در تونلی باریک و سرد و تار ... فکرش را بکن !

ناگهان دیوانه‌خانه ...  وَ پرستاری که شکل تو نبود
قرص‌ها گفتند : دست از خاطرش بردار ! فکرش را نکن !

 

 

ملال پنجره را ، آسمان به باران شست
چهار چشم غبارینش ، از غباران شست


از این دو پنجره اما ، از این دو دیده ی من ،
مگر ملال تو را می شود ، به باران شست؟

امان نداد زمان تا منت نشان بدهم
که دست می شود از جان ، به جای یاران شست

گذشتی از من و هرگز گمان نمی بردم
که دست می شود اینسان ، ز دوستاران شست

تو آن مقدس بی مرگی ، آن همیشه ،  که تن ،
درون چشمه ی جادوی ماندگاران شست

تو آن کلام که از دفتر همیشه ی من
تو را نخواهد ، باران روزگاران شست ...



برچسب‌ها:
[ دو شنبه 8 دی 1393برچسب:باز هم باران , باز هم پاییز !, ] [ 6:20 ] [ هادی سبحانی ]
[ ]

یک لحظه سکوت ...

 

لحظه هایی هستند
که هستیم
چه تنها ، چه در جمع
اما خودمان نیستیم
انگار روحمان می رود
همانجا که می خواهد
بی صدا
بی هیاهو

همان لحظه هایی که
راننده ی آژانس میگوید رسیدین خانم
فروشنده می گوید باقی پول را نمی خواهی؟
راننده تاکسی میگوید صدای بوق را نمی شنوی
و مادر صدا میکند حواست کجاست ؟

ساعتهایی که
شنیدیم و نفهمیدیم
خوندیم و نفهمیدیم
دیدیم و نفهمیدیم

و تلویزیون خودش خاموش شد
آهنگ بار دهم تکرار شد
هوا رو شن شد
تاریک شد

چایی سرد شد
غذا یخ کرد
در یخچال باز ماند
و در خانه را قفل نکردیم

و نفهمیدیم کی رسیدیم خانه
و کی گریه هایمان بند آمد

و

کی عوض شدیم
کی دیگر نترسیدیم
از ته دل نخندیدیم
و دل نبستیم

و چطور یکباره انقدر بزرگ شدیم
و موهای سرمان سفید
و از آرزوهایمان کی گذشتیم
و کی دیگر او را برای همیشه فراموش کردیم ...

" یک لحظه سکوت برای لحظه هایی که خودمان نیستیم "



برچسب‌ها:
[ دو شنبه 8 دی 1393برچسب:یک لحظه سکوت ,,,, ] [ 6:17 ] [ هادی سبحانی ]
[ ]

وسوسه

 

 
 
 
خــوب ِ مــن ، 

 همین جا درون شعرهایم بمان

 تا وسوسه یِ دوستت دارمهایِ دروغینِ آدمها مرا با خود نبرد 


 به سرزمین هایِ دورِ احساس ؛

 من اینجا هر روز با تـو عاشقی می کنم بی انتها 


 شعرِ من بهانه ایست برای مـا شدن دستهایمان

 تا تکرارِ غریبانه یِ جدایی را شکست دهیم . . . . .



برچسب‌ها:
[ دو شنبه 8 دی 1393برچسب:وسوسه, ] [ 6:7 ] [ هادی سبحانی ]
[ ]

صبورم اما ...

من صبورم اما ...

بی دلیل از قفس کهنه شب میترسم

بی دلیل از همه تیرگی تلخ غروب و

چراغی که تو را از شب متروک دلم

دور کند



برچسب‌ها:
[ دو شنبه 8 دی 1393برچسب:صبورم اما ,,,, ] [ 6:6 ] [ هادی سبحانی ]
[ ]

خاطراتت ...

تنها بهانه بودنم ماندن تو بود !!تو بودی که امید می دادی به دل نا امیدم !

تو بودی که می ساختی قصر خوشبختی را در شهر متروک قلبم !

تو بودی که لحظات را برایم شیرین می کردی !

تو بودی تمامی بودنم …حال نیستی !!!

و من مثل پرستوی عاشق هجرت میکنم!

“از قلب یخ بسته عشق تو”می دانم …

من همان تک برگ زرد و خزان زده ام !

که به التماس ماندن بر روی شاخه ی حضورت

تحمل کردم بادهای سرد“کینه ها و طعنه ها را”

وحال مانند برگهای دیگرکه افتادند بر زمین نیستی

می افتم بر زیر پای” عابران جدید زندگیت”غرورم میشکند و دم بر نمی آورم

تا زندگیت مانند زندگیم“خزان نشود”دستان پاییزیت را رها می کنم

تو آزادی ولی من…همچنان در بند نگاهت می مانم با خاطراتت



برچسب‌ها:
[ دو شنبه 8 دی 1393برچسب:خاطراتت ,,,, ] [ 6:5 ] [ هادی سبحانی ]
[ ]

تکیه گاه

من همون دیوونه ایم که هیچوقت عوض نمیشه...

همونی که همه باهاش خوش حالن اما کسی باهاش نمی مونه...

همونی که مواظبه کسی ناراحت نشه اما همه ناراحتش ميكنن...

همونی که تکیه گاه خوبیه اما واسش تكيه گاهي نیس... همون..!!

چي بگم؟! هيييي...



برچسب‌ها:
[ دو شنبه 8 دی 1393برچسب:تکیه گاه, ] [ 6:4 ] [ هادی سبحانی ]
[ ]

نفسم

روي آن شيشه تبدار تو را "ها" کردم
اسم زيباي تو را با نفسم جا کردم

حرف با برف زدم سوز زمستاني را
با بخار نفسم وصل به گرما کردم

شيشه بد جور دلش ابري و باراني شد
شيشه را يک شبه تبديل به دريا کردم

عرقي سرد به پيشاني آن شيشه نشست
تا به اميد ورود تو دهان وا کردم

در هواي نفسم گم شده بودي اي عشق
با سرانگشت ، تو را گشتم و پيدا کردم

با سرانگشت کشيدم به دلش عکس تو را
عکس زيباي تو را سير تماشا کردم

و به عشق تو فرآيند تنفس را هم
جذب اکسيژن چشمان تو معنا کردم

باز با بازدمي اسم تو بر شيشه نشست
من دمم را به اميد تو مسيحا کردم

پنجره دفترم امروز شد و شيشه غزل
و من امروز بر اين شيشه تو را "ها" کردم

آن قدر آه کشيدم که تو اين شعر شدي
جاي هر واژه، نفس پشت نفس جا کردم

اینک ای شعر مه آلوده خداحافظ تو
ختم این شعر نفسگیر در اینجا کردم



برچسب‌ها:
[ دو شنبه 8 دی 1393برچسب:نفسم , ] [ 6:3 ] [ هادی سبحانی ]
[ ]

ي روزي

یه روز چشاتو وا کنی


می بینی من تموم شدم


می بینی جام چه خالیه


یا رفته ام پی خودم

اگه یه روز و روزگار


پیش خودت باز بشینی


تمام این روزا رو


جلو چشات باز می بینی



برچسب‌ها:
[ دو شنبه 8 دی 1393برچسب: ي روزي , ] [ 6:1 ] [ هادی سبحانی ]
[ ]

سنگ قبر

 

سنگ قبرمن

برسنگ قبرمن بنویسید:

خسته بو،اهل زمین بود،نمازش شکسته بود!

برسنگ قبرمن بنویسید:

شیشه بود،تنهاازیک نظرسراپاشکسته بود!

برسنگ قبرمن بنویسید:

پاک بود،چشمان اوکه دائماازاشک شسته بود!

برسنگقبرمن بنویسید:

این درخت برای هرتبروتیشه،دسته بود!

ودرآخربرسنگ قبرمن بنویسید:

                کل عمرپشت دری که بازنمی شد؛نشسته بود...



برچسب‌ها:
[ یک شنبه 7 دی 1393برچسب:سنگ قبر, ] [ 9:2 ] [ هادی سبحانی ]
[ ]

روزای خیلی طلایی، یادته؟

روزای خیلی طلایی یادته؟   روز ترس از جدایی، یادته؟

روز تمرین اشاره یادته؟   شب چیدن ستاره، یادته؟

شعرای کتاب درسی یادته؟   یادته گفتی میترسی، یادته؟

عکسمون تو قاب عکسو یادته؟   بله بدون مکث و ،یادته؟

دستمون تو دست هم بود یادته؟   غصه هامون کم کم بود ،یادته؟

چشم نازت مال من بود یادته؟   دیدن من غدغن بود، یادته؟

روزگار قهرو آشتی یادته؟   هیچ کسو جز من نداشتی، یادته؟

رویاهای آسمونی یادته؟   قول دادی پیشم بمونی، یادته؟

روزای بی غم و غصه ،یادته؟   ببینم اول قصه، یادته؟

عصر ابراز علاقه، یادته؟   خبر خوش کلاغه، یادته؟

دست گرمت تو زمستون ،یادته؟   شونه من زیر بارون ،یادته؟

واسه خنده اجازه ،یادته؟   اونا که میگفتی رازه، یادته؟

یادته فالهای حافظ ،تو حیاط؟   یادته قسم جون شاخه ،نبات؟

گل سرخا رو نچیدیم، یادته؟   یه روزی همو ندیدیم ،یادته؟

شرطامون سر صداقت، یادته؟   تو ،تو مجازات خیانت، یادته؟

پنهونی سر قرارا، یادته؟   تاخیرات توی بهارا ،یادته؟

گوش ندادیم به نصیحت ،یادته؟   گشتنت دنبال فرصت ،یادته؟

فکر بودن توی قایق ،یادته؟   تو به من گفتی شقایق، یادته؟

پیش هم بودیم نذاشتن، یادته؟   اونا مارو دوست نداشتن، یادته؟

نامه بدون امضا ،یادته؟   اسم مستعار رویا ،یادته؟

چیزی خواستم از خدامون، یادته؟   مستجاب نشد دعامون، یادته؟

چشمون زدن حسودا ،یادته؟   چشامون شد مثل رودا، یادته؟

گفتی ما باید جدا شیم، یادته؟   گفتی باید بی وفا شیم ،یادته؟

یه دفه ازم بریدی، یادته؟    خط رو اسم من کشیدی، یادته؟

گفتی عشق تو هوس بود، یادته؟    گفتی خوب بود ولی بس بود، یادته؟

چشم من به چشمت افتاد ،یادته؟  کاری که دست دلم داد ،یادته؟



برچسب‌ها:
[ یک شنبه 7 دی 1393برچسب:روزای خیلی طلایی، یادته؟ , ] [ 9:1 ] [ هادی سبحانی ]
[ ]

آدم سخت گير مي آورم!!!

 

مغرور نيستم...

 

ولي نياز به حرف زدن با هر كسي رو نمي بينم!

 

 

از من نرنج...

 

نه مغرورم نه بي احساس...

 

فقط دلخسته ام از اعتمادي بي جا...

 

من خودمم...

 

خشنم اما بيرحم نيستم!

 

تك پرم ،اما مغرور نيستم...

 

خودخواهم،اما پرتوقع نيستم...

 

ركم،اما دروغگو نيستم...

 

ساكتم ،اما لال نيستم...

 

اگر برايت سنگينم با يك خداحافظي شادم كن!

 

اين روزها شيشه شده ام...

 

زود مي شكنم،اما ناجور مي برم...

 

من آدم سخت گيري نيستم...

 

اما...

آدم سخت گير مي آورم!!!



برچسب‌ها:
[ یک شنبه 7 دی 1393برچسب:آدم سخت گير مي آورم!!!, ] [ 9:0 ] [ هادی سبحانی ]
[ ]
*************

مرجع كد اهنگ


کد ِکج شدَنِ تَصآوير

***